کد مطلب:315428 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:647

برتری شهدای کربلا از اصحاب انبیاء و اصحاب سیر ائمه به فرمایش پیامبر
بالاترین شهداء از اول عالم تا به آخر شهداء كربلا هستند كه سیادت و بزرگواری در مقامات شهداء برای آنهاست. به حكم فرمایش پیغمبر صلی الله علیه و آله كه فرمود: اولئك سادة شهداء امتی الی یوم القیمة [1] سادات شهداء عالم هستند و ابی عبدالله علیه السلام سید آنهاست و این دعوی و ادعا كه مرتبه



[ صفحه 129]



مزیت و برتری مقام آنها باشد، بر تمام شهداء از مجاهدین اصحاب پیغمبرها از نوح و ابراهیم و طالوت و اصحاب موسی و عیسی علیهم السلام و بر شهداء بدر و حنین و احزاب و بر تمام آنهائی كه در ركاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام بودند و بر اصحاب هر یك از ائمه تا اصحاب حضرت قائم و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) كه در ركاب او كشته می شوند سابقند و برتری دارند و این مطلب چنانچه ذكر شد به دلیل نقل و وجدان عقل ثابت است، اما نقل از آیات قرآن و اخبار آل محمد علیهم السلام اولا این مطلب معلوم است كه اصحاب بدر كه اول مجاهدین اسلام بودند در غزوات اسلام بالاتر از آنها كسی نیست و در زیارت حضرت ابوالفضل علیه السلام وارد شده: اشهد انك قد مضیت علی ما مضی علیه البدریون [2] لكن اگر به دقت تامل كنی می یابی افضلیت شهدای كربلا را. اصحاب بدر سیصد و سیزده نفر بودند. تمام ایشان دو اسب داشتند و شمشیر هم نداشتند و عمده ی اسلحه ی آنها جریده ی نخله خرما بود در مقابل هزار سوار مكمل و مسلح و از اول به جهت جنگ بیرون نرفتند. چرا كه اگر می دانستند بر وجه یقینی كه جنگ می شود نمی رفتند. چنانچه خدا در قرآن فرموده: و اذ یعدكم الله احدی الطائفتین انها لكم و تودون ان غیر ذات الشوكة تكون لكم [3] یعنی به یاد آوردید كه وعده می كرد به شما خداوند یكی از دو طایفه كه شوكت ندارد برای شما باشد. خلاصه اول آنها به امید قافله كفار بیرون آمدند نه برای كشته شدن، اما اصحاب سیدالشهداء علیه السلام فقط برای شهادت بود و در شهادت بر یكدیگر سبقت می گرفتند و اصحاب بدر خوفشان از كشته شدن بود و از آن ترس داشتند. شهداء بدر با آنكه خدا وعده ی نصرت داده بود استغاثه می كردند. در وقت جنگ آیه شریفه تستغیثون ربكم فاستجاب لكم انی ممدكم بالف من الملائكة مردفین [4] یعنی آنها استغاثه نمودند و خداوند به آنها وعده داد كه هزار ملائكه مردفین به یاری شما می فرستم، اما شهدای كربلاء ملائكه به یاری آنها آمدند و واهمه داشتند امدادشان كنند و كشته نشوند. بنابراین وقتی كه شهدای كربلا افضل باشند از شهداء



[ صفحه 130]



بدر كه افضل شهداء هستند پس از سایر شهداء به طریق اولی افضل خواهند بود و یك سرّ دیگر برای افضلیت آنها از تمام صحابه ی انبیاء و اولیاء آن است كه سایر شهداء و صحابه در مقامات جهاد و شهادت از پیغمبر و امام زمان خود امر به جهاد داشتند و رفته و كشته شدند. اما اصحاب سیدالشهداء علیه السلام امام به آنها فرمود: من بیعت خود را از شما برداشتم. فانطلقوا جمیعا. بروید هر یك از شما دست یك نفر از اهل بیت مرا بگیرید و در این ظلمت شب بروید فاتخذوه جملا قالوا لا ارینا الله بعد ذلك [5] و بدانید هر كس در این زمین با من باشد كشته خواهد شد. لا ینجوا منكم احد الا ولدی علی. [6] اما آنها خود به حسن دیانت و غیرت و جوانمردی و محبت و الفت و علو همت ایستادگی كردند و فداكاری نمودند و ابا كردند از رفتن و گفتند: خدا ما را بعد از تو باقی نگذارد و نمی خواهیم زندگانی بعد از مولای خود را. قالوا لا ارینا الله بعد ذلك و اول كسی كه به این كلام ناطق شد یگانه تربیت شده اسلام و دامن ولایت ابوالفضل علیه السلام بود و بعد سایر اصحاب باوفا به او اقتدا كردند، چنانچه روایت دارد [7] ناگفته نماند كه یكی از آثار بروز ضعف عقیده و اخلاق رذیله در بعضی مردم آن است كه اگر از كسی خوشنود باشند، او را مدح می كنند به صفات حسنه، خواه در او باشد آن صفات یا نباشد و اگر از كسی رنجیده باشند او را مذمت می نمایند به صفات قبیحه شنیعه، خواه موصوف به آن صفات باشد یا نباشد. یحبون ان یحمدوا بما لم یفعلوا [8] اما مقام عصمت و امام اینطور نیست. هر چه فرموده اند در مدح اولاد و بستگان و اصحاب خود و غیره بیان واقع حقیقت بوده به مضمون «ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی [9] ؛ و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید و كلام او چیزی جز وحی الهی



[ صفحه 131]



نمی باشد». كلام امام هم كلام پیغمبر است و كلام پیغمبر كلام حق است جل شأنه، چنانچه مثلا سیدالشهداء علیه السلام مدح می فرماید علی اكبر علیه السلام را، چنان نیست كه پدر فرزند را دوست دارد به نظر او شیرین آید و علی الرسم گفته باشد، بلكه از روی حقیقت و واقع و كالوحی المنزل فرمود: غلام اشبه الناس برسول الله خلقا و خلقا و منطقا [10] و جناب سید سجاد علیه السلام مدح می كند عباس علیه السلام را و می فرماید: ان لعمی العباس درجة فی الجنة یغبطها جمیع الشهداء [11] خداوند برای عمویم عباس علیه السلام درجه ای قرار داده كه جمع شهداء بر و بحر عالم از اولین تا آخرین سابقین و لاحقین كلا وطرا مجموعا هر چه هستند آرزو می كنند مقام او را و غبطه می برند و قول حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله كه می فرماید:

ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین [12] ضربه ی امیرالمؤمنین (ع) در روز جنگ خندق برتر از عبادت جن و انس است. و قوله حب علی حسنة لا تضر معها سیئة؛ [13] دوستی علی حسنه ای است كه هیچ سیئه به او ضرر نمی رساند.

و قول الصادق فی برید بن معاویه العجلی و ابی بصیر بن لیث المرادی و محمد بن مسلم و زرارة: هم امناء الله علی حلاله و حرامه لولا هؤلاء انقطعت آثار النبوة و اندرست [14] .

سخن امام صادق (ع) در مورد برید بن معاویه ی عجلی و ابی بصیر بن لیث مرادی و محمد بن مسلم و زراره است كه فرمودند: اینان امین خدا در حلال و حرام اویند اگر آنان نبودند آثار نبوت از میان رفته و نابود می شد.

و عن الباقر: خلقت الارض بسبعة بهم یرزقون و بهم یمطرون سلمان و ابوذر و عمار و حذیفة و عبدالله بن مسعود و مقداد بن اسود هؤلاء الذین صلوا علی فاطمة و علی امامهم [15] .



[ صفحه 132]



امام باقر (ع) می فرمایند: به خاطر هفت نفر خداوند زمین را خلق كرد و به مردم روزی داد و باران رحمت بر آنان فرستاد [آنان عبارتند از:] سلمان، ابوذر، عمار، حذیفه، عبدالله بن مسعود و مقداد بن اسود، آنها كسانی هستند كه به فاطمه (س) و علی (ع) به عنوان امامشان سلام كردند.

و مثل تعریف جناب امیر علیه السلام از اصحاب سیدالشهداء علیه السلام لا یسبقهم سابق و لا یلحقهم لاحق [16] و كلام خود سیدالشهداء علیه السلام:

لا اعلم اصحابا اوفی و ابرو لا خیرا من اصحابی [17] .

ندیدم اصحابی را باوفاتر و بهتر و نیكوتر از اصحاب خودم و شكی نیست كه امام صادق است در قولش. سیدالشهداء علیه السلام در روز عاشورا قریب به این بیان نقل شده كه می فرمود: از آن وقتی كه طفل بودم از جد و پدرم شنیدم كه خدا دروغگوی را دشمن می دارد. تا حالا كه اینجا ایستاده ام یك كلمه دروغ نگفته ام [18] لا ینطق عن الهوی [19] ، هرچه می فرماید حق واقع است، اغراق و كذب ندارد. این فرمایش امام در تعریف اصحابش جهت خواص و عوام اضافه بر ماسبق شرحی و بیانی لازم دارد تا واضح شود كه محض خوش آمد نفرموده، بلكه واقع چنین بوده. از عهد آدم الی خاتم برای هیچ پیغمبری چنین اصحابی نبوده «اعرنی سمعك حتی ابین لك فاسئل به خبیرا فانی كنت به بصیرا تعرف الاشیاء باضدادها؛ به من گوش بده تا برایت بیان كنم از آدم آگاه بپرس كه من بدان آگاهم و همه ی اشیاء با وجود غیر خود شناخته می شوند». می خواهم تصدیق ناظرین تقلیدی نباشد، بلكه به دلیل باشد و حضرت حجة الله فی الارضین علیه السلام در زیارتی كه از ناحیه ی مقدسه بیرون آمده و مجلسی (ره) در تحفة الزائر و كتاب مزار بحار نقل كرده در زیارت شهداء كه هر یك را به اسم نام می برد و سلام می كند می فرماید: «حشرنا الله معكم فی المستشهدین و رزقنا مرافقتكم فی اعلی علیین؛ خداوند ما را با شما در میان شهیدان محشور گردانده و دوستی و رفاقت و همنشینی با شما را در بالاترین درجات بهشت روزی ما بگرداند». در آخر زیارت خطاب به همه می كند:



[ صفحه 133]



السلام علیكم بما صبرتم فنعم عقبی الدار بواكم الله مبوأ الابرار اشهد لقد كشف الله لكم الغطاء و مهد لكم الوطاء و اجزل لكم العطاء و كنتم عن الحق غیر بطاء و انتم لنا فرط و نحن لكم خلطاء فی دار البقاء والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته [20] .

درود بر شما به واسطه ی آن صبری كه داشتید، چه جایگاه نیكویی یافتید، خداوند شما را به محل نیكان برد، شهادت می دهم كه خداوند پرده ها را برای شما كنار زد و آسایش را برای شما فراهم نمود و با نظر بلندی بر شما لطف و كرم نمود و شما نیز در راه حق سستی نكردید و بر ما تقدم یافتید، ما نیز در قیامت به شما ملحق خواهیم شد، درود بر شما و رحمت و بركت الهی شامل حالتان باد.

ببین تفاوت ره از كجاست تا به كجا. موسی بن عمران علیه السلام مأمور شد به جنگ عمالقه كه در اریحا بودند برود. با جمعی كثیر عازم شد. چند نفر فرستاد به جاسوسی. رفتند خبر آوردند از عظمت جثه مردم اریحا. قوم موسی از بین راه تخلف كردند. قالوا اذهب انت و ربك فقاتلا انا هیهنا قاعدون [21] به موسی گفتند: تو با خدای خودت بروید جنگ كنید، وقتی فتح كردید ما با شما می آئیم و داخل شهر می شویم. موسی عرض كرد: انی لا املك الا نفسی و اخی فافرق بیننا و بین القوم الفاسقین [22] عرض كرد: من اختیار خودم و برادرم هارون را دارم. چه كنم با اینها كه اطاعت من نمی كنند. حق تعالی فرمود: انها محرمة علیهم اربعین سنة یتیهون فی الارض [23] به جهت این نافرمانی باید چهل سال در این بیابان معطل بمانند. حواریون عیسی شبی كه یهود عیسی را جستند و گرفتند آن شب را از او تبری جستند. اما اصحاب پیغمبر؛ از همه بهتر اهل بدرند. در روز جنگ چه قدر خوف و ترس داشتند. چنانچه به تفصیل قبلا ذكر شد با وجود آنكه سیصد نفر بودند و قریش نهصد نفر و كسری و خداوند وعده ی فتح داد: «و اذ تستغیثون ربكم



[ صفحه 134]



فاستجاب لكم انی ممدكم بالف من الملائكة مردفین؛ [24] به یاد آرید هنگامی را كه پروردگار خویش را با ناله و زاری به یاری می طلبیدید پس دعای شما را مستجاب كرد و [وعده داد] كه من سپاهی منظم از هزار فرشته به یاری شما می فرستم.

در جنگ احد اصحاب هم گریختند كه هفت نفر باقی بود: ابودجانه انصاری، سهیل بن حنیف، زنی كه نامش نسیبه بود و امیرالمؤمنین علیه السلام. و بعضی گریختگان بعد از سه روز پیدا شدند. جناب امیر علیه السلام مشتی سنگ ریزه بر آنها پاشید. فرمود: شاهت الوجوه كجا فرار می كنید؟ شما بیعت كردید به جان و مال، پیغمبر را گذاشتید و رفتید فوالله لانتم اولی بالقتل ممن اقتل به خدا قسم شما سزاوارترید به كشته شدن از آنها كه در پیش آمده اند [25] در غزوه حنین همه گریختند و از دوازده هزار نفر نه نفر باقی ماندند.

عباس عموی پیغمبر صلی الله علیه و آله جهیرالصوت بود. فریاد می كرد:

یا اصحاب الشجرة یا اصحاب البقرة الی این تفرون الی زوجة تموت او ولد یموت او دار تخرب او مال یفنی [26] .

ای درخت پرستان و ای گاو پرستان به كدام سو فرار می كنید به سوی زن و همسر و فرزندی كه خواهند مرد یا به سوی خانه ای كه خراب می شود و یا به سوی مالی كه از دست می رود؟

فرار غزوه خیبر معروف است و در جنگ خندق عذر می آوردند. وقتی كه عمرو به میدان آمد، مبارز طلبید و هو یهدر كالبعیر المغتلم [27] هرچه ترغیب می فرمودند اصحاب را به میدان آن كافر ظالم تا آنكه فرمود: من ضامن می شوم بهشت را، كسی جواب نمی داد و می گریختند از پیش رو كه مبادا تكلیف جنگ كند حتی برزا الایمان كله الی الكفر كله [28] اما اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام؛ دل مباركش خون شده بود. چه قدر اظهار رنجش می كند از ایشان و می فرماید: لوددت انی لم اركم و لم اعرفكم معرفة والله



[ صفحه 135]



جرت ندما و اعقبت سدما [29] دوست می داشتم اینكه به تحقیق من ندیده باشم شما را. قاتلكم الله لقد ملئتم قلبی قیحا وشختم صدری غیظا و جرعتمونی نغب التهمام انفاسا [30] خدا شما را بكشد هر آینه پر كردید قلب مرا از چرك یعنی دلم از شما چركین شده سینه مرا پر از غیظ و غضب كردید فاذا امرتكم بالسیر الیهم فی ایام الحر قلتم هذه حمارة الغیظ امهلنا یسبح عنا الحر [31] در وقتی كه امر كردم شما را به رفتن به سوی ایشان در فصل زمستان، گفتید: این ایام، ایام شدت سردی هواست مهلت بده تا گرما برسد و سرما برود.

كل هذا فرارا من الحر و القر فاذا كنتم من الحر و القر تفرون فانتم والله من السیف افر [32] .

همه اینها عذر است. جائی كه از سرما و گرما بترسید و فرار بكنید، پس شماها قسم به خدا از شمشیر فرار كننده ترید.

یعنی اینجا كه فرار كنید آنجا به طریق اولی فرار خواهید كرد یا اشباه الرجال و لا رجال حلوم الاطفال و عقول رباب الحجال [33] عقلهای شما عقلهای اطفال است و عقلهای تربیت شده و پرورش داده شده حجلهاست.

فیا عجبا والله یمیت القلب و یجلب الهم اجتماع هؤلاء القوم علی باطلهم و تفرقكم عن حقكم [34] به خدا قسم می میراند قلب را و هم و غم را جلب می كند جمع بودن این قوم بر باطل و جدا بودن شما از حق خودتان فقبحا لكم و ترحا حین صرتم غرضا یرمی یغار علیكم لا تغیرون یعصی الله و ترضون [35] دوری از خیر از برای شما است زمانی كه گردیدید شما نشانه ی تیر انداخته شده. یعنی مثل نشانه می مانید. از او چه بر می آید جز اینكه تیر بر او وارد شود. غارت كرده می شوید و غارت نمی كنید معصیت می كنند خدا را و شما راضی و خشنود هستید. اگر اینطور نبودید جنگ می كردید. الذلیل والله من نصر تموه و المغرور من عزرتموه من فازبكم فقد فاز بالسهم الاخیب و من رمی بكم فقد رمی بافوق ناصل [36] مغرور و فریب داده واقعی كسی است كه فریب شما را خورده باشد. طمع رستگاری با شما



[ صفحه 136]



غرامت كشیدن است.

ایها الناس المجتمعة ابدانهم المختلفة اهوائهم [37] ای مردمانی كه در یك مكان جمع است بدنهای آنها و آراء شما مختلف است كلامكم یوحی الصم الصلاب و فعلكم یطمع فیكم الاعداء [38] كلام شما در مقام شجاعت سنگ سخت را آب می كند و كار شما به طمع می اندازد دشمنان را تقولون فی مجالسكم كیت و كیت فاذا جاء القتال قلتم حیدی حیاد [39] می گوئید در مجالس سخنان لاف و گزاف با دشمن چنین و چنان می كنیم، روز جنگ می شود راه فرار در نظر می گیرید و می گوئید الفرار الفرار ای دار بعد داركم تمنعون و مع ای امام بعدی تقاتلون [40] با كدام امام بعد از من جهاد خواهید كرد اصبحت والله لا اصدق قولكم و لا اطمع فی نصركم [41] به خدا قسم باور و تصدیق نمی كنم قول شما را و طمع ندارم در یاری شما اللهم انی قد مللتهم و ملونی و سمئتهم و سمئونی [42] بار خدایا اینها از من ملول شده اند و من هم از آنها ملول و دلتنگ شده ام. آنها از من بدشان آمده است و من هم از آنها بدم آمده است فابدلنی بهم خیرا منهم و ابدلهم بی شرا منی [43] خدایا به جای این قوم قومی را برای من بفرست كه بهتر از اینها باشد و بدل من شخصی را برایشان مسلط كن كه در دنیا و آخرت شر ایشان باشد. شاید، همان بوده كه حجاج متولد و مسلط شد اللهم مث قلوبهم كما یماث الملح فی الماء [44] خدایا بگداز دلهای ایشان را مثل گداختن نمك در آب. كلمات حضرت از این قبیل بسیار است در نهج البلاغه كه متصل اظهار رنجش می كند از اصحاب خودش غیر از آنها كه چهار هزار نفر خوارج شدند و تكفیر آن جناب كردند.


[1] امالي شيخ صدوق ص 177. ترجمه: آنان سرور شهيدان امت من تا روز قيامت هستند.

[2] كامل الزيارات ص 441. ترجمه: شهادت مي دهم كه تو نيز همانگونه كه شهداي بدر رشادت كردند رشادت و فداكاري نمودي.

[3] سوره ي انفال آيه ي 7.

[4] سوره ي انفال آيه 9.

[5] لهوف ص 39. ترجمه: فرصت (تاريكي شب) را غنيمت شمرده و برويد، [ياران] گفتند: خدا ما را بعد از تو باقي نگذارد.

[6] ترجمه: هيچكدام از شما زنده نمي ماند مگر فرزندم علي (امام سجاد (ع)).

[7] مقتل ابومخنف ص 109.

[8] ضرب المثل عربي است. دوست دارند به خاطر كاري كه نكرده اند مورد ستايش قرار گيرند.

[9] آيات سوم و چهارم سوره ي نجم.

[10] اعيان الشيعه ج 607. ترجمه: جواني كه شبيه ترين مردم است نسبت به رسول خدا (ص) از جهت خلقت و رفتار و سخن گفتن.

[11] خصال شيخ صدوق ص 68.

[12] شرح اصول كافي (ملا صالح مازندراني) ج 12 ص 412.

[13] انوارالعلويه (شيخ جعفر نقدي) ص 27.

[14] فصول المهمه (شيخ حر عاملي) ج 1 ص 588.

[15] اختصاص شيخ مفيد ص 5.

[16] تهذيب الاحكام ج 6 ص 73. ترجمه: [در خوبي] كسي بر آنان پيشي نگرفته و كسي نيز در آينده به آنان ملحق نمي شود.

[17] ترجمه ي ارشاد ج 2 ص 134.

[18] بحارالانوار ج 45 ص 70.

[19] سوره ي نجم آيه ي 3.

[20] بحارالانوار ج 45 ص 70 تا 73 و ج 98 ص 272 تا 274.

[21] سوره ي مائده، آيه ي 24.

[22] آيه ي 28 سوره ي مباركه ي مائده.

[23] آيه ي 26 سوره ي مائده.

[24] بحارالانوار ج 19 ص 203، آيه ي نهم سوره ي مباركه ي انفال.

[25] بحارالانوار ج 20 ص 53 تا 55.

[26] بحارالانوار ج 21 ص 146.

[27] ترجمه: و او چون شتر رميده فرياد مي زد.

[28] بحارالانوار ج 20 ص 244. ترجمه: تا اينكه تمام ايمان (علي (ع)) به جنگ تمام كفر (عمرو بن عبدود) رفت.

[29] حياة الامام الحسين (ع) ج 2 ص 91.

[30] همان.

[31] همان.

[32] همان.

[33] همان.

[34] همان.

[35] حياة الامام الحسين (ع) ج 2 و ص 91.

[36] بحارالانوار ج 74 ص 337 و 338.

[37] همان.

[38] همان.

[39] همان.

[40] همان.

[41] همان.

[42] نهج البلاغه خطبه ي 25.

[43] همان.

[44] همان.